با عرض سلام و خسته نباشید .امیدوارم حالتون خوب باشه به وبلاگ خودتون (هر چی دلت بخواد) که متعلق به خودتون است خوش آمدید امیدوارم لحظات خوشی را در این وبلاگ سپری کنید از بینندگان عزیز انتظار داریم هر گونه اشکال و .... در وبلاگ وجود داشته باشد، ما را در جریان قرار بدهند. در ضمن چشم به راه نظرات خوب شما عزیزان هستیم . با تشکر رضا احمدی
من دارم می روم تا تو چادرت را در نیاوری.ما برای این چادر می رویم
بیمارستان از مجروحین پر شده بود...
حال یکی خیلی بد بود...
رگ هایش پاره پاره شده بود و خونریزی شدیدی داشت.
وقتی دکتر این مجروح را دید به من گفت بیاورمش داخل اتاق عمل.
من آن زمان چادر به سر داشتم.
دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم...
مجروح که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت گفت: من دارم می روم تا تو چادرت را در نیاوری.ما برای این چادر داریم می رویم...
چادرم در مشتش بود که شهید شد.
از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم چادرم را کنار نگذاشتم...